* اينك اي مزدا كه من به ارشاد مردم و آموزش راه تو پرداختهام وبا همه دروغ پرستان به ستيزه برخاستهام. مرا نگهدار و پشتيبان باش و خرد پاك را به ياريمردم فرست تا به گفتار و آموزشهايم پيبرند.
يسنا ٤٤ بند ١١
* من ميدانم كه تو را توانايي آنست كه چون مني كه طرفدار راستي است، در برابر دشمن نگهدارد. و هنگاميكه كه هردو سپاه راستي و دروغ در برابر يكديگر به پيكار ايستند و از تو براي پيروزي ياري خواهند، ايمزدا برابر قانون و آيين ازليات راستي و نيكي را پيروزي خواهي بخشيد.
يسنا ٤٤ بند ١٥
* ولي آن پيروزمندي كه بايد از روي دستور تو دينداران را در پناه خود گيرد كيست؟ آنرا از روي الهام بهمن بازگوي كه كيست آن داور نجاتدهنده دانايي كه بدين كارگماشته شده است؟ بشود كه سروش (نداي وجدان)و هومن(منشنيك ) او را و همه آنانيكه دوستار تو هستند، يارو ياور باشند.
يسنا ٤٤ بند ١٦
*اي مزدا چگونه و چه وقت بايد با جديت تمام در راهي كه تو نمودي، رهسپار شوم؟ آيا سخنانم در مردم اثر خواهد كرد و چنانچه نويد دادهاي رسايي و كامروايي بهره نيكان و راستان خواهد بود؟
يسنا ٤٤ بند ١٧
*من آگاهم كه سزاي كسيكه پيمان شكند و نيكان و پارسايان را در هنگام نياز ياري نكند، چيست؟ آري چنين كسي در سراي ديگر به پاد افراه سختي گرفتار خواهد شد.
يسنا ٤ بند ١٩
* اي مزدا؛ من ميدانم كه چگونه بدكاران با جور و ستم به نيرو و حكومت ميرسند و هواخواهان آنان كه چون كوران با چشم و كران با گوش هستند چگونه براي خشنودي اربابان خود جهان را پر از بيدادگري و خونريزي كردهاند. آري، اين بدكاران براي بهدست آوردن نيرو و دارايي حاضرند جهانيان را از راه راست و درست دورنگهدارند.
يسنا ٤٤ بند ٢٠
* اكنون ميخواهم سخن گويم؛ همه گوش هوش فرا دهيد، اي كسانيكه از نزديك و دور براي آگاه شدن آمدهايد. همهتان آنرا بهخاطر بسپاريد تا مبادا آموزگار دروغ شما را گمراه كند و با گفتار نادرست خود روان شما را تباه سازد.
يسنا ٤٥ بند ١
* من ميخواهم از دو گوهر يا دو گونه روش انديشيدن در آدميسخن گويم كه يكي پاك است( سپنتامينو) و ديگري پليد (انگرهمينو). اين دو، هميستارو ضد يكديگرند و هيچ يك در پندار و گفتار و كردار و آموزش و آرزو و باوري و روح با هم يكسان و همانند نيستند.
يسنا ٤٥ بند ٢
به وجود آمدن جهان آفرینش گیتی در دین زرتشت :
سه هزاره ی اول) دوره مینوی یا روحانی
سه هزاره ی دوم) دوره گیتی یا مادی
سه هزاره ی سوم) دوره آلایش یا آمیزش ظلمت ونور
سه هزاره چهارم) دوره ظهور نجات بخشان ایزدی و پالایش گیتی از رنج و بیداد و ناپاکی
در آئین مزدیسنا طول جهان ۱۲۰۰۰ سال داشته شده که به ۴ دوره ی ۳ هزار سالی تقسیم گردیده است.
پیش از آن که اهورامزدا جهان مادی بیافریند ، عالم روحانی را که آن را عالم فروهر گویند ، آفرید .یعنی آن چه بایستی هیئت مادی به خود بگیرد.از پیش صورت معنوی یا فروهر آن آفریده شده است واز روی صور عالم فروهر ترکیب جسمانی پذیرفته ، به جهان در آمدند .
در هنگام ۳ هزار سال ، جهان مادی ، دوراز هرگونه کژند وآسیب به سر برد. ولی پس از گذشتن این روزگار اهریمن خروج کرده و آفرینش ناپاک خویش آلوده ساخت و جهان را دچار تیرگی و مرگ و جانوران زیان آور کرده و به تباه کردن مخلوقات ایزدی پرداخت. این دوره نیز ۳ هزار سال به طول انجامید تا آن که اهورا مزدا از برای نجات و رستگاری جهان زردشت را به رسالت و پیامبری خویش بر گزید و او را راهنما و رهاننده یجهان نادانی گردانید. این دوره ی ۳ هزار ساله دوره زردشتی و عهد سلطنت روحانی پیغمیبر ایران شمرده می شود.
در آغاز هریک از این ۳ هزاره ی اخیر ، یک تن از رهانندگان سه گانه که هرسه ی آن ها از نطفه ی خود پیامبر دانسته شده اند، به فاصله ی یک هزار سال از یکدیگر پدیار می شوند و قیامت برانگیخته و مردگان برخیزانند و جهان تازه سازند و آفرینش اهورامزدا را به کمال خواهند رساند.
سوشیانت در لغت
« این کلمه از ریشه « سو» که به معنی بهره و منفعت است می باشد . کلمه ی سود فارسی از همین ریشه وبنیان است.»
« این واژه در فارسی میانه سوشیانس و در فارسی نو سوشانس / سوشیانت و در فارسی زرتشتی ، ساوشیوش ، سوشیوش / سیاوشاس و... نیز ظبط شده است. کلمه سوشیانت در اوستا نیز به صورت سوشیانت آمده است.»
معنای سوشیانت
سوشیانت در لغت به طور عموم به کسی گفته می شود که از وجودش به مخلوقات سود وثمر رسد و یا این که مردم را از ذلت و خواری و بدبختی برهاند، خواه ذلت و ظلم و ستم باشد یا ظلمت و جهل و نادانی .
سوشیانت صفت است ، به معنی سودمند یا سود رساننده و سودبخش. کلمه سو و سوه که در تفسیر پهلوی اوستا ، سوت (سود) ترجمه شده در نامه ی مقدس بسیار به کار آمده است.
در «گات ها »کلمه سوشیاتت به صیغه مفرد ، به معنی رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده و پیامبر ایران ، «زرتشت » خود را «سوشیانت »نامیده است.
کلمه نوکننده در لغت
در آئین مزدیسنا ،« پایان زندگی جهانی » یا «آخرالزمان » ، « فرشوکرتی یا فرشوچرتر» نامیده شده است .
در اوستا این لغت به معنای «فرشوچرتر» ، (فرش : فراز ، پیش – چرتر : از فعل کردن ) است.
این کلمه در پهلوی «فرشکرت» و در پازند «فرشکرد» گویند.
فرشوکرتی را می توان به معنی رستاخیز روز پسین و قیامت و یا هنگامی که آفرینش ایزدی و مخلوقات مینوی به درجه کمال می رسند و به سوی جهان پایدار و همیشگی و جاودانی گرایند، نیز در نظر گرفت.
به عبارت دیگر ، نو نمودن جهان ، تازه کردن گیتی ، زندگی مینوی آراستن ، خرم ساختن زندگانی ، رسالت سوشیانت ها همین است که جهان را تازه و خرم کرده و از شدت آسیب اهریمنی بکاهند.
فرشوکرتی چنانچه در زبان پهلوی آمده ، در آن هنگامی خواهد بود که گیتی از کم و کاستی رهیده ، به اوج ترقی رسند و از هرگونه آلایشی پاک و منزه شوند.
این زمان در آئین مزدیسنا آن گاه خواهد بود که پدر آسیب ها ، رنج ها ، تیرگی ها یا اهریمن بدکنش شکست یافته ، نابود گشته و نیز یاران نابکار وی چون دیو خشم ، دیو دروغ ، دیو آز و دیو تیرگی از میان بروند.چون چنین شود ، جهان بهشت برین گردد.
سه هزاره ی اول) دوره مینوی یا روحانی
سه هزاره ی دوم) دوره گیتی یا مادی
سه هزاره ی سوم) دوره آلایش یا آمیزش ظلمت ونور
سه هزاره چهارم) دوره ظهور نجات بخشان ایزدی و پالایش گیتی از رنج و بیداد و ناپاکی
در آئین مزدیسنا طول جهان ۱۲۰۰۰ سال داشته شده که به ۴ دوره ی ۳ هزار سالی تقسیم گردیده است.
پیش از آن که اهورامزدا جهان مادی بیافریند ، عالم روحانی را که آن را عالم فروهر گویند ، آفرید .یعنی آن چه بایستی هیئت مادی به خود بگیرد.از پیش صورت معنوی یا فروهر آن آفریده شده است واز روی صور عالم فروهر ترکیب جسمانی پذیرفته ، به جهان در آمدند .
در هنگام ۳ هزار سال ، جهان مادی ، دوراز هرگونه کژند وآسیب به سر برد. ولی پس از گذشتن این روزگار اهریمن خروج کرده و آفرینش ناپاک خویش آلوده ساخت و جهان را دچار تیرگی و مرگ و جانوران زیان آور کرده و به تباه کردن مخلوقات ایزدی پرداخت. این دوره نیز ۳ هزار سال به طول انجامید تا آن که اهورا مزدا از برای نجات و رستگاری جهان زردشت را به رسالت و پیامبری خویش بر گزید و او را راهنما و رهاننده یجهان نادانی گردانید. این دوره ی ۳ هزار ساله دوره زردشتی و عهد سلطنت روحانی پیغمیبر ایران شمرده می شود.
در آغاز هریک از این ۳ هزاره ی اخیر ، یک تن از رهانندگان سه گانه که هرسه ی آن ها از نطفه ی خود پیامبر دانسته شده اند، به فاصله ی یک هزار سال از یکدیگر پدیار می شوند و قیامت برانگیخته و مردگان برخیزانند و جهان تازه سازند و آفرینش اهورامزدا را به کمال خواهند رساند.
سوشیانت در لغت
« این کلمه از ریشه « سو» که به معنی بهره و منفعت است می باشد . کلمه ی سود فارسی از همین ریشه وبنیان است.»
« این واژه در فارسی میانه سوشیانس و در فارسی نو سوشانس / سوشیانت و در فارسی زرتشتی ، ساوشیوش ، سوشیوش / سیاوشاس و... نیز ظبط شده است. کلمه سوشیانت در اوستا نیز به صورت سوشیانت آمده است.»
معنای سوشیانت
سوشیانت در لغت به طور عموم به کسی گفته می شود که از وجودش به مخلوقات سود وثمر رسد و یا این که مردم را از ذلت و خواری و بدبختی برهاند، خواه ذلت و ظلم و ستم باشد یا ظلمت و جهل و نادانی .
سوشیانت صفت است ، به معنی سودمند یا سود رساننده و سودبخش. کلمه سو و سوه که در تفسیر پهلوی اوستا ، سوت (سود) ترجمه شده در نامه ی مقدس بسیار به کار آمده است.
در «گات ها »کلمه سوشیاتت به صیغه مفرد ، به معنی رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده و پیامبر ایران ، «زرتشت » خود را «سوشیانت »نامیده است.
کلمه نوکننده در لغت
در آئین مزدیسنا ،« پایان زندگی جهانی » یا «آخرالزمان » ، « فرشوکرتی یا فرشوچرتر» نامیده شده است .
در اوستا این لغت به معنای «فرشوچرتر» ، (فرش : فراز ، پیش – چرتر : از فعل کردن ) است.
این کلمه در پهلوی «فرشکرت» و در پازند «فرشکرد» گویند.
فرشوکرتی را می توان به معنی رستاخیز روز پسین و قیامت و یا هنگامی که آفرینش ایزدی و مخلوقات مینوی به درجه کمال می رسند و به سوی جهان پایدار و همیشگی و جاودانی گرایند، نیز در نظر گرفت.
به عبارت دیگر ، نو نمودن جهان ، تازه کردن گیتی ، زندگی مینوی آراستن ، خرم ساختن زندگانی ، رسالت سوشیانت ها همین است که جهان را تازه و خرم کرده و از شدت آسیب اهریمنی بکاهند.
فرشوکرتی چنانچه در زبان پهلوی آمده ، در آن هنگامی خواهد بود که گیتی از کم و کاستی رهیده ، به اوج ترقی رسند و از هرگونه آلایشی پاک و منزه شوند.
این زمان در آئین مزدیسنا آن گاه خواهد بود که پدر آسیب ها ، رنج ها ، تیرگی ها یا اهریمن بدکنش شکست یافته ، نابود گشته و نیز یاران نابکار وی چون دیو خشم ، دیو دروغ ، دیو آز و دیو تیرگی از میان بروند.چون چنین شود ، جهان بهشت برین گردد.
سوشیانس در اوستا
سرچشمه ی مطالب درباره ی سوشیانت نخست خود اوستا است.دوم نامه های دینی مزدیسنا از پهلوی و پازند و پارسی – چون بندهش ، دینکرد ، دادستان دینیک (داتستان دینیک) ، وچکرت دینیک ، شگفتی های سیستان ، زند بهمن یشت ، مینوی خرد ، جاماسب نامه ، صد در بندهش و روایات داراب هرمزدیار و . . .
در اوستایی که امروزه در دست داریم ، مطالب زیادی در باره سوشیانت برجای نمانده است، اما در اوستایی که در روزگار ساسانیان در دست داشتند ، مفصلا از سوشیانت سخن رفته بود.
در قسمت های مختلف «یسنا» هم از این مساله سخن به میان آمده و بر وجود سوشیانت ( به صورت مفرد) تاکید شده است که از آن ، آخرین موعود برداشت شده است. در اوستا به آن «استوت ارت» گفته می شود.
در وندیداد هم سوشیانت آخرین آفریده و مخلوق اهورامزدا دانسته شده و ضمنن به محل ولادت وی که کیانسه است نیز اشاره گردیده است.
در« فروردین یشت» و «زامیاد یشت »که هردو از قدیمی ترین اجزای اوستا به شمار می روند نسبتا بیشتر از موعود های مزدیسنا صحبت شده است. در این دو یشت نام های سه موعود ، نام های مادران و زادگاه و چگونگی ولادت آن ها و نام های برخی از یاوران و همراهان جاودانی آخرین موعود محفوظ مانده است
در قسمت های دیگر اوستا مانند گات ها ، سوشیانت به صورت صیغه جمع آمده و از آنان به صورت یاوران دین سخن به میان آمده است. به عبارت دیگر جانشینان زرتشت و افرادی که از آنان سودی خواهد رسید و مردم را به راه راست راهنمایی کنند و دین مزدیسنان را بیارایند ، «سوشیانت ها »نامیده شده اند. شاید هم مقصود از آنان سه موعود مزدیسنا یا پسران آینده زردشت اند که سرانجام هریک به نوبه خود ظهور خواهند کرد.
در «فروردین یشت» دو برادر «استوت ارت»که پیش از آمدن وی ظهور می کنند ، اولی را هیشدر بامی (خشیت ارته)به معنای فزاینده ، بالنده ، ترقی دهندهی راستی و درستی ، پروراننده ی قانون مقدس و دومی را هشیدر ماه (خشیت نمه) به معنای فزاینده ، بالنده و ترقی دهنده ی نماز یا نیایش پروردگار نامیده اند. اما هرکجا که سوشیانس مطلق آمده منظورهمان موعود است.
بنا به مندرجات «زامیاد یشت» فره ایزدی مختص ایرانیان است و تورانیان هرچند که کوشیده اند به داشتن آن موفق نشدند.رستگاری و پیروزی وموفقیت های پی در پی ایرانیان در طول تاریخ از پرتو همین فر بوده و پس از «کی گشتاسب » - دوست و پشتیبان و حامی زرتشت – دیگر فر به کسی نپیوسته است.
اهورامزدا آن را برای ایرانیان ذخیره نمود تا این که رهانندگان ، یعنی سوشیانت ها ظهور کرده و به آنان تسلیم نماید.
البته شاید این دوره ی ۱۲ هزار ساله که بنا به سنت ، مدت طول عمر جهان دانسته شده به معنی حقیق خود نیست و از ان به نوعی دیگر هم می توان برداشت کرد.
شاید بتوان گفت منظور از ۱۲ هزار سال ، ۱۲ میلیون سال یا ۱۲ میلیارد سال ست . زیرا این گونه استعارات در اسناد کتب قدیمی ایران خیلی نظیر دارد.
در اوستا هم از «روزان» یعنی زمانه بیکران سخن رفته است و آغاز و پایانی از برای جهان شناخته نشده است.به هرحال عدد ۱۲ هزار سال و تقسیم آن به ۴ دوره ی ۳ هزار سالی ، هرمعنی و مفهومی که داشته باشد و هرمعنی از آن اراده گردد، از سنت های بسیار کهن ایران است.
سوشیانس در دینکرد
دینکرد به معنای کتاب اعمال است.در اصل مشتمل بر نه کتاب بوده است. کتاب اول و دوم و بخشی از کتاب سوم از میان رفته است. این کتاب که نوعی دانشنامه دین زرتشتی است، در قرن ۳ ه.ق (۹ م)بر پایه ی نوشته های گوناگون در زمینه های مختلف دین زرتشتی تدوین یافته است.
کتاب هفتم شرح احوال کسانی است که پیش از زرتشت الهام ایزدی به آنان رسیده است.پس ازآن شرح زندگی زرتشت می آید و سپس حوادث پس از زرتشت و فرزندان او (اوشیدر – اوشیدرماه و سوشیانت) تا پایان جهان نقل می گردد.
در فصل دهم از کتاب هفتم ، مخصوصا به تولد سوشیانت پرداخته می شود.
سوشیانس در بندهش
در کتاب بندهش در باره سوشیانت نکته ای نیست وتنها به مطلبی اشاره می کند که طی آن انتقال حادثه ی مرگ ضحاک از عصر اوشیدر ماه به دوره ی سوشیانس است
سرچشمه ی مطالب درباره ی سوشیانت نخست خود اوستا است.دوم نامه های دینی مزدیسنا از پهلوی و پازند و پارسی – چون بندهش ، دینکرد ، دادستان دینیک (داتستان دینیک) ، وچکرت دینیک ، شگفتی های سیستان ، زند بهمن یشت ، مینوی خرد ، جاماسب نامه ، صد در بندهش و روایات داراب هرمزدیار و . . .
در اوستایی که امروزه در دست داریم ، مطالب زیادی در باره سوشیانت برجای نمانده است، اما در اوستایی که در روزگار ساسانیان در دست داشتند ، مفصلا از سوشیانت سخن رفته بود.
در قسمت های مختلف «یسنا» هم از این مساله سخن به میان آمده و بر وجود سوشیانت ( به صورت مفرد) تاکید شده است که از آن ، آخرین موعود برداشت شده است. در اوستا به آن «استوت ارت» گفته می شود.
در وندیداد هم سوشیانت آخرین آفریده و مخلوق اهورامزدا دانسته شده و ضمنن به محل ولادت وی که کیانسه است نیز اشاره گردیده است.
در« فروردین یشت» و «زامیاد یشت »که هردو از قدیمی ترین اجزای اوستا به شمار می روند نسبتا بیشتر از موعود های مزدیسنا صحبت شده است. در این دو یشت نام های سه موعود ، نام های مادران و زادگاه و چگونگی ولادت آن ها و نام های برخی از یاوران و همراهان جاودانی آخرین موعود محفوظ مانده است
در قسمت های دیگر اوستا مانند گات ها ، سوشیانت به صورت صیغه جمع آمده و از آنان به صورت یاوران دین سخن به میان آمده است. به عبارت دیگر جانشینان زرتشت و افرادی که از آنان سودی خواهد رسید و مردم را به راه راست راهنمایی کنند و دین مزدیسنان را بیارایند ، «سوشیانت ها »نامیده شده اند. شاید هم مقصود از آنان سه موعود مزدیسنا یا پسران آینده زردشت اند که سرانجام هریک به نوبه خود ظهور خواهند کرد.
در «فروردین یشت» دو برادر «استوت ارت»که پیش از آمدن وی ظهور می کنند ، اولی را هیشدر بامی (خشیت ارته)به معنای فزاینده ، بالنده ، ترقی دهندهی راستی و درستی ، پروراننده ی قانون مقدس و دومی را هشیدر ماه (خشیت نمه) به معنای فزاینده ، بالنده و ترقی دهنده ی نماز یا نیایش پروردگار نامیده اند. اما هرکجا که سوشیانس مطلق آمده منظورهمان موعود است.
بنا به مندرجات «زامیاد یشت» فره ایزدی مختص ایرانیان است و تورانیان هرچند که کوشیده اند به داشتن آن موفق نشدند.رستگاری و پیروزی وموفقیت های پی در پی ایرانیان در طول تاریخ از پرتو همین فر بوده و پس از «کی گشتاسب » - دوست و پشتیبان و حامی زرتشت – دیگر فر به کسی نپیوسته است.
اهورامزدا آن را برای ایرانیان ذخیره نمود تا این که رهانندگان ، یعنی سوشیانت ها ظهور کرده و به آنان تسلیم نماید.
البته شاید این دوره ی ۱۲ هزار ساله که بنا به سنت ، مدت طول عمر جهان دانسته شده به معنی حقیق خود نیست و از ان به نوعی دیگر هم می توان برداشت کرد.
شاید بتوان گفت منظور از ۱۲ هزار سال ، ۱۲ میلیون سال یا ۱۲ میلیارد سال ست . زیرا این گونه استعارات در اسناد کتب قدیمی ایران خیلی نظیر دارد.
در اوستا هم از «روزان» یعنی زمانه بیکران سخن رفته است و آغاز و پایانی از برای جهان شناخته نشده است.به هرحال عدد ۱۲ هزار سال و تقسیم آن به ۴ دوره ی ۳ هزار سالی ، هرمعنی و مفهومی که داشته باشد و هرمعنی از آن اراده گردد، از سنت های بسیار کهن ایران است.
سوشیانس در دینکرد
دینکرد به معنای کتاب اعمال است.در اصل مشتمل بر نه کتاب بوده است. کتاب اول و دوم و بخشی از کتاب سوم از میان رفته است. این کتاب که نوعی دانشنامه دین زرتشتی است، در قرن ۳ ه.ق (۹ م)بر پایه ی نوشته های گوناگون در زمینه های مختلف دین زرتشتی تدوین یافته است.
کتاب هفتم شرح احوال کسانی است که پیش از زرتشت الهام ایزدی به آنان رسیده است.پس ازآن شرح زندگی زرتشت می آید و سپس حوادث پس از زرتشت و فرزندان او (اوشیدر – اوشیدرماه و سوشیانت) تا پایان جهان نقل می گردد.
در فصل دهم از کتاب هفتم ، مخصوصا به تولد سوشیانت پرداخته می شود.
سوشیانس در بندهش
در کتاب بندهش در باره سوشیانت نکته ای نیست وتنها به مطلبی اشاره می کند که طی آن انتقال حادثه ی مرگ ضحاک از عصر اوشیدر ماه به دوره ی سوشیانس است
زرتشت ، اوشیدر و اوشیدرماه و نسبت آنان با سوشیانس
در روایات آمده که زردشت ۳ بار با همسر خود«هووی» (دختر فرشوشتر ، وزیر کی گشتاسب hvovi) ))نزدیکی می کند و هووی هر بار خود را در آب کیانسه (هامون) می شوید و نطفه های زردشت از طریق هووی وارد این آب می شود.
« ایزدنریوسنگ» آن نطفه ها را در اختیار می گیرد وبرای نگهداری به ایزدبانو« اردوی آناهیتا» می سپارد، تا زمان مناسب آن برسد وبا نطفه ی مادران فرزندان موعود بیامیزد.برای نگهداری از این نطفه ها ۹۹۹۹۹ فروهر مقدس گماشته می شود. ( آموزگار: ۱۳۷۶ : ۷۶) (کلمه نریوسنگ که در اوستا« نئیریوسنگهه» آمده اسم خاص نرسی از آن برداشت شده است و ایزدی است که به پیامبری اهورامزدا گماشته شده است و در واقع پیک اهورامزدا است. دربندهش بزرگ آمده که ایزد نریوسنگ موظف است که پیام های ایزدی را به کیان ویلان برساند. هم چنین از ایزد نریوسنگ یک قسم آتشی اراده شده است که بنابرعقیده ی ایرانیان باستان ، در ناف فرمانروایان جای دارد.)
اوشیدر یا هوشیدر
سی سال مانده به پایان سده ی دهم، از هزاره زردشت ، دوشیزه ای از پیروان دین به ( زرتشتی ) به نام « نامیگ پد» که نسبش به زرتشت می رسد، در آب کیانسه می نشیند و از آن می خورد .نطفه زرتشت وارد بدن او می شود و وی اوشیدر یا هوشیدر را به دنیا می آورد.
چون اوشیدر به سی سالگی می رسد ، خورشید ده شبانه روز در اوج آسمان ، در همان جای که در آغاز آفرینش ، آفریده شده بود ، می ایستد و فرو نمی نشیند تا همه از ظهور او باخبر گردند.اوشیدر به مقام گفتگو با اورمزد می رسد و به برکت این کار ، سه سال برای گیاهان بهار مداوم خواهد بود.انواع گرگ ها در یک جا گرد می شوند و همه به صورت گرگ واحدی در می آیند ، دروج( دیو) چهارپایان نابود می شودو زهر این حیوان تا یک فرسنگ به زمین و گیاه می رسد وآن ها را می سوزاند.از آن دروج ، جهی به شکل ابر سیاه بیرون می آید و سپس وارد وجود مار می شود..
از رویدادهای مهم این دوره آمدن «دیو مرکوس یا ملکوس » است.این دیو در پایان هزاره ی اوشیدر سرما و بارانی سخت ایجاد می کند و سرانجام با نیایش بهدینان ، ملکوس نابود می شود.
اوشیدرماه یا هوشیدر ماه
سی سال مانده به پایان هزاره اوشیدر ، دوشیزه بهدینی به نام « ده پد» که نسبش به زرتشت می رسد ، در آب کیانسه آب تنی می کند و از آن می خورد و نطفه زرتشت وارد بدن او می شود و اوشیدر ماه به دنیا می آید.
چون اوشیدر ماه به سی سالگی می رسد خورشید به مدت بیست شبانه روز در اوج آسمان می ایستد تا بهدینان بدانند که هزاره اوشیدر به پایان رسیده است.
به برکت گفتگوی اوشیدر ماه با اورمزد خوبی ها وخوشی ها ی فراوانی موجودات این سرزمین را در برخواهد گرفت.ماری بزرگ در این دوران به وجود خواهد آمد که دروج ماران و نماینده ی همه ی خزندگان آزار دهنده است.
در این هزاره ، ضحاک از بند فریدون آزاد می شود و فرمانروایی خود را از سر می گیرد. اورمزد همراه امشاسپندان به نزد روان فریدون می رود تا او را برای نابودی ضحاک برانگیزاند.روان فریدون از این کار احساس ناتوانی می کند .پس این ماموریت به عهده ی « گرشاسب» گذاشته می شود.کی خسرو گرشاسب را بیدار می کند و نهایتا او با تیری ، ضحاک را از بین می برد.
سوشیانت
سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره اوشیدر ماه ، دوشیزه بهدین ۱۵ ساله ای از زرتشت به نام « گواگ پد » در آب کیانسه آب تنی می کند و از آن می نوشد و از این طریق نطفه ی زرتشت وارد بدن او می شود و سوشیانس بعد گذشتن ۹ ماه به دنیا می آید.
سوشیانس مانند خورشید درخشان است ، با ۶ چشم به هرطرف می نگرد تا راه کامل نابودی دروج ها رابیابد.
سوشیانس دارای فر کیانی است.غذای او سرچشمه مینوی است. در سی سالگی به مقام گفتگو با اورمزد و امشاسپندان می رسد و به برکت این گفتگو ،خورشید به مدت سی شبانه روز در میان آسمان می ایستد وظهور سوشیانت را بشارت می دهد.در بازگشت از این گفتگو، کی خسرو سوار بر ایزد وای (ویو) به پذیره ی سوشیانت می آید و از کارهای نیک پیشین خود که بتکده کنار دریاچه ی چیچست را نابود کرده و افراسیاب را از میان برده است یاد می کند. سوشیانت از کی خسرو می خواهد که دین به را بستاید.کی خسرو این دین را می ستاید وبدین ترتیب ، او فرمانروا می شودو سوشیانت ، موبد موبدان می گردد.
او سپاهی برمی انگیزد و به کارزار دیو اشموغی (اهلموغی) یعنی بدعت می رود وبرای موفقیت در این کار نیایش می کند وآن دیو به بالا وپائین زمین می دود و شهریور امشاسپند برای این سوراخ فلز گداخته می ریزد و او را محبوس می کند تا سرانجام به دوزخ افتد.
« پس از بستن سوراخی که اهریمن از آن بیرون آمده است، زمین هموار می شود و با هموار شدنش و تحقق اتحاد آرمانی تن وروان در انسان ، باردیگر همه ی آفرینش تلفیق کاملی از روح وماده خواهد بود. همان گونه که اراده ی خداوند بوده است.»
سوشیانت ، بدکاران را عقوبت می کند و نیایش به جای می آورد و همه ی دیوان نابود شوند.دیو آزنخست ، دیو خشم و سپس دیوان دیگر را می بلعد و بعد ایزد سروش ، دیو آز را نابود می کند.
این دوره ، دوره تکامل موجودات اورمزدی است.همه ی دیوان ، از نسل دوپایان وگیاهان ، همه سرسبزند و آفریدگان در خوشی به سر می برند.همه ی مردم دین بردار می شوند، همه با هم دوست و مهربان شده و هیچ انسانی بعد از آن زمان نمی میرد.
سوشیانت وظیفه ی برانگیختن مردگان را دارد .در بامداد ، او با یاران جاودانی خویش نماز صبح به جای می آورد و آن گاه مردگان زنده می شوند.هرکدام از این مردگان در طی زمان و پس از گذراندن داوری انجامین در حضور مهر و سروش و رشن ، از« پل چینود» (پلی است حدفاصل این جهان و آن جهان که بر بالای قله دائیتی جای دارد.)می گذرند.این پل برای نیکوکاران فرسنگ ها پهن و برای گنهکاران هم چون تیغ است.نیکوکاران را ایزد دین به هیئت زیبارویی خوشبو پذیره می شود ودر منازل بهشت که ستاره پایه ، ماه پایه ، خورشید پایه و «گرزمان» (یا گردتمان :محل سرودها وروشنایی های بی پایان)نام دارند، قرار می گیرد وبدکاران که آن ها را عفریته ای پذیرا می شود در طبقه ی دوزخ که آخرین طبقه ی آن محل تاریکی بی پایان است ، جای می گیرند.
روان ها دراین منازل تا روز رستاخیز و بازسازی جهان جای خواهند داشت. چون دوزخی بودن ابدی برای پیروان آئین زرتشت متصور نیست.
سوشیانس ۵ روز آخرماه اسفند در ۵ نوبت نیایش به جای خواهد آورد تا مردگان زنده شوند.مردگان برخواهند خاست و یکدیگر را باز خواهند شناخت . ( بهار: ۱۳۷۵، آموزگار : ۱۳۷۶ ، اورنگ، پورداورد)
« خطاست اگر این رویداد را پایان جهان بنامیم ، زیرا در دین زردشتی چنین نیست.اگر چنین باشد پایان جهان به معنی پیروزی اهریمن خواهد بود.بهتر است که آن را «بازسازی جهان » بخوانیم، همان گونه که خود زرتشتیان آن را می نامند.جهان دوباره به وضع کاملی که پیش از حمله ی اهریمن از آن برخوردار بود، بازسازی می گردد.اما این حوادث حتی معنایی والاتر از این هم دارد .امور درست به حالت پیشین خود بازنمی گردد، زیرا در این زمان اهریمن دیگر وجود ندارد و اورمزد نه تنها به عنوان خیر مطلق و دانای مطلق ، بلکه در این زمان به عنوان قادر مطلق نیز فرمانروایی کند.» ( جان هیلز: ۱۳۷۹ ، ۱۰۷ )
در روایات آمده که زردشت ۳ بار با همسر خود«هووی» (دختر فرشوشتر ، وزیر کی گشتاسب hvovi) ))نزدیکی می کند و هووی هر بار خود را در آب کیانسه (هامون) می شوید و نطفه های زردشت از طریق هووی وارد این آب می شود.
« ایزدنریوسنگ» آن نطفه ها را در اختیار می گیرد وبرای نگهداری به ایزدبانو« اردوی آناهیتا» می سپارد، تا زمان مناسب آن برسد وبا نطفه ی مادران فرزندان موعود بیامیزد.برای نگهداری از این نطفه ها ۹۹۹۹۹ فروهر مقدس گماشته می شود. ( آموزگار: ۱۳۷۶ : ۷۶) (کلمه نریوسنگ که در اوستا« نئیریوسنگهه» آمده اسم خاص نرسی از آن برداشت شده است و ایزدی است که به پیامبری اهورامزدا گماشته شده است و در واقع پیک اهورامزدا است. دربندهش بزرگ آمده که ایزد نریوسنگ موظف است که پیام های ایزدی را به کیان ویلان برساند. هم چنین از ایزد نریوسنگ یک قسم آتشی اراده شده است که بنابرعقیده ی ایرانیان باستان ، در ناف فرمانروایان جای دارد.)
اوشیدر یا هوشیدر
سی سال مانده به پایان سده ی دهم، از هزاره زردشت ، دوشیزه ای از پیروان دین به ( زرتشتی ) به نام « نامیگ پد» که نسبش به زرتشت می رسد، در آب کیانسه می نشیند و از آن می خورد .نطفه زرتشت وارد بدن او می شود و وی اوشیدر یا هوشیدر را به دنیا می آورد.
چون اوشیدر به سی سالگی می رسد ، خورشید ده شبانه روز در اوج آسمان ، در همان جای که در آغاز آفرینش ، آفریده شده بود ، می ایستد و فرو نمی نشیند تا همه از ظهور او باخبر گردند.اوشیدر به مقام گفتگو با اورمزد می رسد و به برکت این کار ، سه سال برای گیاهان بهار مداوم خواهد بود.انواع گرگ ها در یک جا گرد می شوند و همه به صورت گرگ واحدی در می آیند ، دروج( دیو) چهارپایان نابود می شودو زهر این حیوان تا یک فرسنگ به زمین و گیاه می رسد وآن ها را می سوزاند.از آن دروج ، جهی به شکل ابر سیاه بیرون می آید و سپس وارد وجود مار می شود..
از رویدادهای مهم این دوره آمدن «دیو مرکوس یا ملکوس » است.این دیو در پایان هزاره ی اوشیدر سرما و بارانی سخت ایجاد می کند و سرانجام با نیایش بهدینان ، ملکوس نابود می شود.
اوشیدرماه یا هوشیدر ماه
سی سال مانده به پایان هزاره اوشیدر ، دوشیزه بهدینی به نام « ده پد» که نسبش به زرتشت می رسد ، در آب کیانسه آب تنی می کند و از آن می خورد و نطفه زرتشت وارد بدن او می شود و اوشیدر ماه به دنیا می آید.
چون اوشیدر ماه به سی سالگی می رسد خورشید به مدت بیست شبانه روز در اوج آسمان می ایستد تا بهدینان بدانند که هزاره اوشیدر به پایان رسیده است.
به برکت گفتگوی اوشیدر ماه با اورمزد خوبی ها وخوشی ها ی فراوانی موجودات این سرزمین را در برخواهد گرفت.ماری بزرگ در این دوران به وجود خواهد آمد که دروج ماران و نماینده ی همه ی خزندگان آزار دهنده است.
در این هزاره ، ضحاک از بند فریدون آزاد می شود و فرمانروایی خود را از سر می گیرد. اورمزد همراه امشاسپندان به نزد روان فریدون می رود تا او را برای نابودی ضحاک برانگیزاند.روان فریدون از این کار احساس ناتوانی می کند .پس این ماموریت به عهده ی « گرشاسب» گذاشته می شود.کی خسرو گرشاسب را بیدار می کند و نهایتا او با تیری ، ضحاک را از بین می برد.
سوشیانت
سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره اوشیدر ماه ، دوشیزه بهدین ۱۵ ساله ای از زرتشت به نام « گواگ پد » در آب کیانسه آب تنی می کند و از آن می نوشد و از این طریق نطفه ی زرتشت وارد بدن او می شود و سوشیانس بعد گذشتن ۹ ماه به دنیا می آید.
سوشیانس مانند خورشید درخشان است ، با ۶ چشم به هرطرف می نگرد تا راه کامل نابودی دروج ها رابیابد.
سوشیانس دارای فر کیانی است.غذای او سرچشمه مینوی است. در سی سالگی به مقام گفتگو با اورمزد و امشاسپندان می رسد و به برکت این گفتگو ،خورشید به مدت سی شبانه روز در میان آسمان می ایستد وظهور سوشیانت را بشارت می دهد.در بازگشت از این گفتگو، کی خسرو سوار بر ایزد وای (ویو) به پذیره ی سوشیانت می آید و از کارهای نیک پیشین خود که بتکده کنار دریاچه ی چیچست را نابود کرده و افراسیاب را از میان برده است یاد می کند. سوشیانت از کی خسرو می خواهد که دین به را بستاید.کی خسرو این دین را می ستاید وبدین ترتیب ، او فرمانروا می شودو سوشیانت ، موبد موبدان می گردد.
او سپاهی برمی انگیزد و به کارزار دیو اشموغی (اهلموغی) یعنی بدعت می رود وبرای موفقیت در این کار نیایش می کند وآن دیو به بالا وپائین زمین می دود و شهریور امشاسپند برای این سوراخ فلز گداخته می ریزد و او را محبوس می کند تا سرانجام به دوزخ افتد.
« پس از بستن سوراخی که اهریمن از آن بیرون آمده است، زمین هموار می شود و با هموار شدنش و تحقق اتحاد آرمانی تن وروان در انسان ، باردیگر همه ی آفرینش تلفیق کاملی از روح وماده خواهد بود. همان گونه که اراده ی خداوند بوده است.»
سوشیانت ، بدکاران را عقوبت می کند و نیایش به جای می آورد و همه ی دیوان نابود شوند.دیو آزنخست ، دیو خشم و سپس دیوان دیگر را می بلعد و بعد ایزد سروش ، دیو آز را نابود می کند.
این دوره ، دوره تکامل موجودات اورمزدی است.همه ی دیوان ، از نسل دوپایان وگیاهان ، همه سرسبزند و آفریدگان در خوشی به سر می برند.همه ی مردم دین بردار می شوند، همه با هم دوست و مهربان شده و هیچ انسانی بعد از آن زمان نمی میرد.
سوشیانت وظیفه ی برانگیختن مردگان را دارد .در بامداد ، او با یاران جاودانی خویش نماز صبح به جای می آورد و آن گاه مردگان زنده می شوند.هرکدام از این مردگان در طی زمان و پس از گذراندن داوری انجامین در حضور مهر و سروش و رشن ، از« پل چینود» (پلی است حدفاصل این جهان و آن جهان که بر بالای قله دائیتی جای دارد.)می گذرند.این پل برای نیکوکاران فرسنگ ها پهن و برای گنهکاران هم چون تیغ است.نیکوکاران را ایزد دین به هیئت زیبارویی خوشبو پذیره می شود ودر منازل بهشت که ستاره پایه ، ماه پایه ، خورشید پایه و «گرزمان» (یا گردتمان :محل سرودها وروشنایی های بی پایان)نام دارند، قرار می گیرد وبدکاران که آن ها را عفریته ای پذیرا می شود در طبقه ی دوزخ که آخرین طبقه ی آن محل تاریکی بی پایان است ، جای می گیرند.
روان ها دراین منازل تا روز رستاخیز و بازسازی جهان جای خواهند داشت. چون دوزخی بودن ابدی برای پیروان آئین زرتشت متصور نیست.
سوشیانس ۵ روز آخرماه اسفند در ۵ نوبت نیایش به جای خواهد آورد تا مردگان زنده شوند.مردگان برخواهند خاست و یکدیگر را باز خواهند شناخت . ( بهار: ۱۳۷۵، آموزگار : ۱۳۷۶ ، اورنگ، پورداورد)
« خطاست اگر این رویداد را پایان جهان بنامیم ، زیرا در دین زردشتی چنین نیست.اگر چنین باشد پایان جهان به معنی پیروزی اهریمن خواهد بود.بهتر است که آن را «بازسازی جهان » بخوانیم، همان گونه که خود زرتشتیان آن را می نامند.جهان دوباره به وضع کاملی که پیش از حمله ی اهریمن از آن برخوردار بود، بازسازی می گردد.اما این حوادث حتی معنایی والاتر از این هم دارد .امور درست به حالت پیشین خود بازنمی گردد، زیرا در این زمان اهریمن دیگر وجود ندارد و اورمزد نه تنها به عنوان خیر مطلق و دانای مطلق ، بلکه در این زمان به عنوان قادر مطلق نیز فرمانروایی کند.» ( جان هیلز: ۱۳۷۹ ، ۱۰۷ )
مادران موعود
بر طبق اوستا مادران موعود عبارتنداز:
ـ سروتت فذری، ونگهوفذری، ارت فذری که معنای لفظی این سه دختر چنین است:
- سروتت فذری : یعنی کسی که پدرش نامی ومشهور است.وی مادر هوشیدربامی خواهد بود.
- ونگهوفذری: یعنی کسی که از پدر شریف و نیک و ستوده و بزرگ است.او مادر هوشیدر ماه خواهد بود.
-ارت فذری: یعنی کسی که مایه آبروی پدر است و یا کسی که پدرش برومند است.او مادر سوشیانت (استوت) خواهدبود. دومین نام این دختر «ویسپ تئوروئیری» به معنای شکست دهنده می باشد.
این مادران دارای خصوصیات مشترکی هستند که از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1)مادران موعود نه پیش از بارگرفتن ونه پی از آن به مردی پیوسته اند.( با این که سن وی ۱۵ ساله است ، پیش از آن هرگز همبستر نشده است.پس از آن نیز هنگامی که حامله می شود با هیچ کس نزدیکی نکرده است.
۲) در سنین جوانی یعنی ۱۵ سالگی به موعود آبستن شده اند.
۳)مادران سوشیانت ها دوشیزگانی از خاندان وهوروچ بهروز پسر فریان اند که سلسله شان به ایسترواستر(پسر زرتشت ) می رسد.
یاران سوشیانس
در مندرجات اوستا ، از یاران سوشیانت هم نام برده شده است که آن ها در نو نمودن جهان با او همراهی خواهند کرد.
بندهش در فصل ۳۰ فقره ۱۷ ، از ۱۵ مزد و۱۵ زن که معاونین او در نو نمودن جهان به شمار می روند ، سخن گفته است.
اسامی برخی از این معاونین در بندهش و سایر کتب ضبط شده است .مانند:
کی خسرو، نرسی ، طوس ، پشوتن، اشاوزد، اغریرث ، گرشاسب ،نریمان و...
اسامی زنان در جایی ثبت نشده است.
بر طبق اوستا مادران موعود عبارتنداز:
ـ سروتت فذری، ونگهوفذری، ارت فذری که معنای لفظی این سه دختر چنین است:
- سروتت فذری : یعنی کسی که پدرش نامی ومشهور است.وی مادر هوشیدربامی خواهد بود.
- ونگهوفذری: یعنی کسی که از پدر شریف و نیک و ستوده و بزرگ است.او مادر هوشیدر ماه خواهد بود.
-ارت فذری: یعنی کسی که مایه آبروی پدر است و یا کسی که پدرش برومند است.او مادر سوشیانت (استوت) خواهدبود. دومین نام این دختر «ویسپ تئوروئیری» به معنای شکست دهنده می باشد.
این مادران دارای خصوصیات مشترکی هستند که از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1)مادران موعود نه پیش از بارگرفتن ونه پی از آن به مردی پیوسته اند.( با این که سن وی ۱۵ ساله است ، پیش از آن هرگز همبستر نشده است.پس از آن نیز هنگامی که حامله می شود با هیچ کس نزدیکی نکرده است.
۲) در سنین جوانی یعنی ۱۵ سالگی به موعود آبستن شده اند.
۳)مادران سوشیانت ها دوشیزگانی از خاندان وهوروچ بهروز پسر فریان اند که سلسله شان به ایسترواستر(پسر زرتشت ) می رسد.
یاران سوشیانس
در مندرجات اوستا ، از یاران سوشیانت هم نام برده شده است که آن ها در نو نمودن جهان با او همراهی خواهند کرد.
بندهش در فصل ۳۰ فقره ۱۷ ، از ۱۵ مزد و۱۵ زن که معاونین او در نو نمودن جهان به شمار می روند ، سخن گفته است.
اسامی برخی از این معاونین در بندهش و سایر کتب ضبط شده است .مانند:
کی خسرو، نرسی ، طوس ، پشوتن، اشاوزد، اغریرث ، گرشاسب ،نریمان و...
اسامی زنان در جایی ثبت نشده است.
مکان ظهور
خود اوستا مکان ظهور موعودان را معین نموده است:
در فرگرد ۱۹ وندیداد آمده :
«زرتشت گفت ای اهریمن ناپاک ، من مخلوقات آفریده ی دیو را خواهم برانداخت، من «خن تائیتی پری» را خواهم برانداخت .من عفریت نسا (اشه ومردار)آفریده ی دیو را خواهم برانداخت تا آن که سوشیانت پیروزمند از « آب کالن اوایه » ازطرف مشرق ، از طرف مشرق متولد شود. (هووی دختر فرشوشتر وزیر کی گشتاسب پادشاه مشرق زمین بوده است بنابراین بسیار منطقی است که موعودهای آخرالزمان مزدیسنا در مشرق پا به عرصه ی وجود گذارند. )
در زامیاد یشت فقره ی ۶۶ آمده :
« فرتوانا را می ستائیم که در آینده به آن کسی مختص خواهد شد که از ناحیه ی کانس اوایه سلطنت خواهد برانگیخت . « روز هئوتومنت » کلمه ای اوستایی برای رود هیرمند است که در شاهنامه از آن به هیرمند یاد شده است.هیرمند لفظن به معنی سد وبند است.
درآن می ریزد و کوه اوشیدا ( شاید همان کوهی باشد که در کتب متاخرین کوه خدا نامیده شده ومسکن پارساسان وپرهیزکاران قرار داده شده است.)در کنار آن واقع است واز آن آب فراوان به دریاچه ی کانس اوایه می ریزد.نام این دریاچه در پهلوی « کیانسه » یا « کیانسو » آمده است.
بندهش در فصل ۱۳ فقره ی ۱۶ می نویسد:
کیانسه درسکستان واقع است .اصلن مخلوقات موذی مانند مارها و وزغ ها در آن دریا نبود و آبش بسیار شیرین بود.بعدها شور شد و دگر باره پس از نوشدن جهان نیز شیرین خواهدشد.
راین باره درکتاب سوشیانت موعود مزدیسنا آمده است : « بی شک کیانسه همان دریاچه ای ست که در سیستان در سرحد ایران وافغانستان واقع است و آن را امروزه دریاچه « هامون » گویند. آب این دریاچه امروزه شور نیست ولی بسیار بدمزه است .
در اسطوره سوشیانت نیز می خوانیم:« .سیستان را همین افتخاربس که موعودهای نجات بخش ایران در آینده از آن سرزمین برخواهند خاست و دوشیزگان باکره ی سیستانی ، مادران آینده ی نجات بخشان ایران خواهند گردید ودر یک کلمه « سیستان سرزمین موعود » و انتظار است.به همین سبب هنوز هم دختران سیستانی به امید به دست آوردن نطفه ی مقدس زردشت از آب دریاچه هامون ، در ایام نوروز خود را به زیارتگاه های کوه خدا که امروزه کوه خواجه نامیده می شود رسانده ، پس از به جای آوردن مراسم نیایش ، در آن تن می شویند تا مگر باشد که در شمار باکرگانی باشند که موعودهای سه گانه ی ایران خواهند زایید.»
علائم ظهور
کتاب زاداسپرم در بخشی از مندرجات مفصلن به حوادث عصر سوشیانس پرداخته است.
سی شبانه روز خورشید بر بالای آسمان می ایستدو در آن هنگام سپهر بجنبد و گردش ماه و مهر واختر دگرگون شود.از زمین چون چشمه های آب آتش بجوشد و آب رو به کاستی نهد و باران از بارش بایستد.پس چون ۳ ماه به رستخیز مانده پیکاری بزرگ درگیردو هم چون آغاز آفرینش ۹۰ روز با اهریمن کارزار باشد .اما این نبرد سترگ همان سان که در آغاز با بارش آب و وزش باد بود در پایان تابش و تف آتش خواهد بود.
در این باره در دینکرد نیزآمده است:
در ۵۷ سال حکومت وی :
۱) دروغ دوپای تخمه نابود گردد.
۲) بیماری ، پیری ، درد، مرگ ، بدی، ستم، کفر از میان می رود.
۳) گیاهان همواره پرطراوت وخرم باشند.
۴) همه ی آفرینش به شادی در آیند.
۵) ۱۷ سال خوراک گیاه ، ۳۰سال خوراک آب ، ۱۰ سال خوراک مینوی باشد.
جهان پس از ظهور
سوشیانس پس از ظهور در خونیره پیشوای دینی گردد و همراه یارانش بر ۷ کشور حکم راند. سوشیانس به همراه ۶ فرشکرد کردار برای برخاستن همه ی آفریدگان اورمزدی یشت فرشکرکرداری سراید و چون یشت انجام شد سوشیانس به مردگان گوید برخیزید.خیزش مردگان جفت جفت باشد پس صف دین باوران از دین ستیزان جدا گردد
خود اوستا مکان ظهور موعودان را معین نموده است:
در فرگرد ۱۹ وندیداد آمده :
«زرتشت گفت ای اهریمن ناپاک ، من مخلوقات آفریده ی دیو را خواهم برانداخت، من «خن تائیتی پری» را خواهم برانداخت .من عفریت نسا (اشه ومردار)آفریده ی دیو را خواهم برانداخت تا آن که سوشیانت پیروزمند از « آب کالن اوایه » ازطرف مشرق ، از طرف مشرق متولد شود. (هووی دختر فرشوشتر وزیر کی گشتاسب پادشاه مشرق زمین بوده است بنابراین بسیار منطقی است که موعودهای آخرالزمان مزدیسنا در مشرق پا به عرصه ی وجود گذارند. )
در زامیاد یشت فقره ی ۶۶ آمده :
« فرتوانا را می ستائیم که در آینده به آن کسی مختص خواهد شد که از ناحیه ی کانس اوایه سلطنت خواهد برانگیخت . « روز هئوتومنت » کلمه ای اوستایی برای رود هیرمند است که در شاهنامه از آن به هیرمند یاد شده است.هیرمند لفظن به معنی سد وبند است.
درآن می ریزد و کوه اوشیدا ( شاید همان کوهی باشد که در کتب متاخرین کوه خدا نامیده شده ومسکن پارساسان وپرهیزکاران قرار داده شده است.)در کنار آن واقع است واز آن آب فراوان به دریاچه ی کانس اوایه می ریزد.نام این دریاچه در پهلوی « کیانسه » یا « کیانسو » آمده است.
بندهش در فصل ۱۳ فقره ی ۱۶ می نویسد:
کیانسه درسکستان واقع است .اصلن مخلوقات موذی مانند مارها و وزغ ها در آن دریا نبود و آبش بسیار شیرین بود.بعدها شور شد و دگر باره پس از نوشدن جهان نیز شیرین خواهدشد.
راین باره درکتاب سوشیانت موعود مزدیسنا آمده است : « بی شک کیانسه همان دریاچه ای ست که در سیستان در سرحد ایران وافغانستان واقع است و آن را امروزه دریاچه « هامون » گویند. آب این دریاچه امروزه شور نیست ولی بسیار بدمزه است .
در اسطوره سوشیانت نیز می خوانیم:« .سیستان را همین افتخاربس که موعودهای نجات بخش ایران در آینده از آن سرزمین برخواهند خاست و دوشیزگان باکره ی سیستانی ، مادران آینده ی نجات بخشان ایران خواهند گردید ودر یک کلمه « سیستان سرزمین موعود » و انتظار است.به همین سبب هنوز هم دختران سیستانی به امید به دست آوردن نطفه ی مقدس زردشت از آب دریاچه هامون ، در ایام نوروز خود را به زیارتگاه های کوه خدا که امروزه کوه خواجه نامیده می شود رسانده ، پس از به جای آوردن مراسم نیایش ، در آن تن می شویند تا مگر باشد که در شمار باکرگانی باشند که موعودهای سه گانه ی ایران خواهند زایید.»
علائم ظهور
کتاب زاداسپرم در بخشی از مندرجات مفصلن به حوادث عصر سوشیانس پرداخته است.
سی شبانه روز خورشید بر بالای آسمان می ایستدو در آن هنگام سپهر بجنبد و گردش ماه و مهر واختر دگرگون شود.از زمین چون چشمه های آب آتش بجوشد و آب رو به کاستی نهد و باران از بارش بایستد.پس چون ۳ ماه به رستخیز مانده پیکاری بزرگ درگیردو هم چون آغاز آفرینش ۹۰ روز با اهریمن کارزار باشد .اما این نبرد سترگ همان سان که در آغاز با بارش آب و وزش باد بود در پایان تابش و تف آتش خواهد بود.
در این باره در دینکرد نیزآمده است:
در ۵۷ سال حکومت وی :
۱) دروغ دوپای تخمه نابود گردد.
۲) بیماری ، پیری ، درد، مرگ ، بدی، ستم، کفر از میان می رود.
۳) گیاهان همواره پرطراوت وخرم باشند.
۴) همه ی آفرینش به شادی در آیند.
۵) ۱۷ سال خوراک گیاه ، ۳۰سال خوراک آب ، ۱۰ سال خوراک مینوی باشد.
جهان پس از ظهور
سوشیانس پس از ظهور در خونیره پیشوای دینی گردد و همراه یارانش بر ۷ کشور حکم راند. سوشیانس به همراه ۶ فرشکرد کردار برای برخاستن همه ی آفریدگان اورمزدی یشت فرشکرکرداری سراید و چون یشت انجام شد سوشیانس به مردگان گوید برخیزید.خیزش مردگان جفت جفت باشد پس صف دین باوران از دین ستیزان جدا گردد
* اين را من ميدانم كه سرانجام زندگي پارسايي خوشبختي است؛ زيرا كسيكه براي رستگاري روان ديگران ميكوشد بهره نيك خواهد برد، اين را ايمزدا ميدانم هركه بهمردم مهر ورزد و براي رستگاري ديگران بكوشد، چنين كسي دوست تو و درمان بخش زندگي مردم است.
يسنا ٤٤ بند ٢
* اين را ميدانم كه تواي اهورامزدا در روز نخست، آفرينش را بيافريدي. به خورشيد و ماه راه سير بنمودي. كاهش و افزايش ماه بهفرمان تو رخ ميدهد، ولي بسيار چيزهاي ديگر را ميخواهم بدانم.
يسنا ٤٤ بند ٣
* اين را ميدانم اي مزدا كه تو نگهدارنده زمين در پايين و سپهر در بالايي، تويي آفريننده آب و گياه، تويي آنكه بهباد و ابر تند روي فرمود و تويي برانگيزنده منش پاك در مغزهاي مردم.
يسنا ٤٤ بند ٤
* تويي آن هنرمند بزرگي كه روشنايي سودمند و شب آرامش بخش برقرارداشتي. تويي ايجادكننده خواب و بيداري و تويي پديد آورنده بامداد و نيمروز و شب به وقت خود تا مردم را براي نمازگزاري تو فرا خوانند.
يسنا ٤٤ بند ٥
* اين را ميدانم اي اهورا كه روزي دانش خدايي و خرد مينويي بهياري ما خواهد آمد. چه ملكوت تو برنيك منشي و راستي استواراست و از براي چه كساني جهان شادي بخش بيافريدي .
يسنا ٤٤ بند ٦
* اين را ميدانم اي اهورا كه تو از روز ازل نيروي معنوي و مهر و دوستي جهاني را بيافريدي، تويي آنكسي كه از روي خرد مهر فرزند را در دل پدر و مادر برانگيختهاي. اي مزدا آرزومنديم كه به وسيله خرد مقدس بهتو نزديك شويم و تورا چنانچه بايد بشناسيم.
يسنا ٤٤ بند ٧
* ولي اي مزدا چگونه ميتوان به اراده تو پيبرد و آيين زندگي نيك منشي و پارسايي را دريافت و چگونه ميتوان روان خود را به سوي رستگاري پيش برد؟
يسنا ٤٤ بند ٨
* اين را ميدانم كه روان پيروان آيين تو اي مزدا در بهشت در جوار تو جاي خواهند گرفت و مردم از راه پيروي راستي و پاك منشي بهكشور جاوداني تو راه خواهد يافت.
يسنا ٤٤ بند ٩
*به راستي اي مزدا چنين خواهد بود چون آيين تو بهترين ارمغان براي آدميان است و از آنجايي كه اين آيين با راستي يكساناست، پيروان آن را فراخي و آسايش زندگي و خرميو رستگاري مينويي خواهي بخشيد.
يسنا ٤٤ بند ١٠
يسنا ٤٤ بند ٢
* اين را ميدانم كه تواي اهورامزدا در روز نخست، آفرينش را بيافريدي. به خورشيد و ماه راه سير بنمودي. كاهش و افزايش ماه بهفرمان تو رخ ميدهد، ولي بسيار چيزهاي ديگر را ميخواهم بدانم.
يسنا ٤٤ بند ٣
* اين را ميدانم اي مزدا كه تو نگهدارنده زمين در پايين و سپهر در بالايي، تويي آفريننده آب و گياه، تويي آنكه بهباد و ابر تند روي فرمود و تويي برانگيزنده منش پاك در مغزهاي مردم.
يسنا ٤٤ بند ٤
* تويي آن هنرمند بزرگي كه روشنايي سودمند و شب آرامش بخش برقرارداشتي. تويي ايجادكننده خواب و بيداري و تويي پديد آورنده بامداد و نيمروز و شب به وقت خود تا مردم را براي نمازگزاري تو فرا خوانند.
يسنا ٤٤ بند ٥
* اين را ميدانم اي اهورا كه روزي دانش خدايي و خرد مينويي بهياري ما خواهد آمد. چه ملكوت تو برنيك منشي و راستي استواراست و از براي چه كساني جهان شادي بخش بيافريدي .
يسنا ٤٤ بند ٦
* اين را ميدانم اي اهورا كه تو از روز ازل نيروي معنوي و مهر و دوستي جهاني را بيافريدي، تويي آنكسي كه از روي خرد مهر فرزند را در دل پدر و مادر برانگيختهاي. اي مزدا آرزومنديم كه به وسيله خرد مقدس بهتو نزديك شويم و تورا چنانچه بايد بشناسيم.
يسنا ٤٤ بند ٧
* ولي اي مزدا چگونه ميتوان به اراده تو پيبرد و آيين زندگي نيك منشي و پارسايي را دريافت و چگونه ميتوان روان خود را به سوي رستگاري پيش برد؟
يسنا ٤٤ بند ٨
* اين را ميدانم كه روان پيروان آيين تو اي مزدا در بهشت در جوار تو جاي خواهند گرفت و مردم از راه پيروي راستي و پاك منشي بهكشور جاوداني تو راه خواهد يافت.
يسنا ٤٤ بند ٩
*به راستي اي مزدا چنين خواهد بود چون آيين تو بهترين ارمغان براي آدميان است و از آنجايي كه اين آيين با راستي يكساناست، پيروان آن را فراخي و آسايش زندگي و خرميو رستگاري مينويي خواهي بخشيد.
يسنا ٤٤ بند ١٠
آنگاه تورا مقدسدانستم كه منش پاك بهمن رويآور شد و پرسيد كه چه چيز را با صميم قلب پرستش خواهي كرد؟ و من پاسخ دادهگفتم؛ من راستي را بهترين و بالاترين نعمت ميدانم و تا آن زمان كه نيرو دارم ستايشگر اين فروغ مينوييخواهمبود.
يسنا ٤٣ بند ٩
آنگاه تو را مقدس دانستم اي مزدااهورا كه خرد مقدس برمن ظاهر شد و راه راست را به من نشان داد و چون آنرا دريافتم برآن شدم تا به مردمان بياموزم، هرچند درين راه رنج و سختي كشيم ، راستي بهترين آيين و راه است.
يسنا ٤٣ بند ١١
و هنگاميكه فرمان سروش را از درون خود شنودم برآن شدم تا آيين و راه راست را آموزش دهم و از آن سرنپيچم و چون اين آيين راست و درست است با كوشش و اراده و جرات تمام تعليم خواهم داد. باشد كه من و پذيرندگان اين دين كامروا شويم.
يسنا ٤٣ بند ١٢
آنگاه تو را مقدس شناختم اي مزدااهورا هنگاميكه خرد مقدس (وهومن) بهمن روي كرد و پرسيد اي زرتشت آرزوي تو چيست؟ و من گفتم آرزومند يك زندگاني دراز و سالم هستم تا بتوانم در برابر دروغ پرستان هر چه بيشتر ايستادگي كنم و برآنان پيروز شوم.
يسنا ٤٣ بند ١٣
همان گونه كه دوست مهرباني پيوسته پشت و پناه دوست خود است، اي مزدا مرا دستگير و پشتيبان باش و نيرويي بهمن ده تا بتوانم آيين تورا بهخوبي بگسترانم و آنانيكه بهفرمان تو و دستورهاي توگوش ميدهند بياموزم تا از دروغ پرستان روي بگردانند و با آنان بهستيزه برخيزند.
يسنا ٤٣ بند ١٤
هنگاميتو را مقدس شناختم اي مزدااهورا كه وهومن به سوي من آمد و مرا واداشت تا دريابم كه براي نيرومندي روان بهترين چيز انديشه و يادتو در گوشه خاموشي است و مرا آگاه كرد كه نبايد هرگز به جلب رضايت و خشنودي دروغ پرستان برآمد، زيرا آنان راستي را بدترين دشمن خود ميدانند.
يسنا ٤٣ بند ١٥
بنابراين من كه زرتشت هستم آرميتي ( مقدسترين نيروي رواني) را براي خود برگزيدم ، باشد كه بهياري آن نيرو راستي و پاكي چون خورشيد تابان برهمه نورپاشي كند و آرميتي و وهومن هركس را بهحسب كردار نيكش پاداش و مزد بخشند.
يسنا ٤٣ بند ١٦
اين را از تو ميپرسم اياهورامزدا مرا آگاه فرما كه چگونه تو را بهدرستي بايد ستود؟ اي مزدا آنرا بهمن كه چون جان تو را دوست دارم بياموز تا همه بتوانيم ازين راه به حقيقت پيبريم و منش پاك به سوي همه ماروي آورد.
يسنا ٤٣ بند ١
يسنا ٤٣ بند ٩
آنگاه تو را مقدس دانستم اي مزدااهورا كه خرد مقدس برمن ظاهر شد و راه راست را به من نشان داد و چون آنرا دريافتم برآن شدم تا به مردمان بياموزم، هرچند درين راه رنج و سختي كشيم ، راستي بهترين آيين و راه است.
يسنا ٤٣ بند ١١
و هنگاميكه فرمان سروش را از درون خود شنودم برآن شدم تا آيين و راه راست را آموزش دهم و از آن سرنپيچم و چون اين آيين راست و درست است با كوشش و اراده و جرات تمام تعليم خواهم داد. باشد كه من و پذيرندگان اين دين كامروا شويم.
يسنا ٤٣ بند ١٢
آنگاه تو را مقدس شناختم اي مزدااهورا هنگاميكه خرد مقدس (وهومن) بهمن روي كرد و پرسيد اي زرتشت آرزوي تو چيست؟ و من گفتم آرزومند يك زندگاني دراز و سالم هستم تا بتوانم در برابر دروغ پرستان هر چه بيشتر ايستادگي كنم و برآنان پيروز شوم.
يسنا ٤٣ بند ١٣
همان گونه كه دوست مهرباني پيوسته پشت و پناه دوست خود است، اي مزدا مرا دستگير و پشتيبان باش و نيرويي بهمن ده تا بتوانم آيين تورا بهخوبي بگسترانم و آنانيكه بهفرمان تو و دستورهاي توگوش ميدهند بياموزم تا از دروغ پرستان روي بگردانند و با آنان بهستيزه برخيزند.
يسنا ٤٣ بند ١٤
هنگاميتو را مقدس شناختم اي مزدااهورا كه وهومن به سوي من آمد و مرا واداشت تا دريابم كه براي نيرومندي روان بهترين چيز انديشه و يادتو در گوشه خاموشي است و مرا آگاه كرد كه نبايد هرگز به جلب رضايت و خشنودي دروغ پرستان برآمد، زيرا آنان راستي را بدترين دشمن خود ميدانند.
يسنا ٤٣ بند ١٥
بنابراين من كه زرتشت هستم آرميتي ( مقدسترين نيروي رواني) را براي خود برگزيدم ، باشد كه بهياري آن نيرو راستي و پاكي چون خورشيد تابان برهمه نورپاشي كند و آرميتي و وهومن هركس را بهحسب كردار نيكش پاداش و مزد بخشند.
يسنا ٤٣ بند ١٦
اين را از تو ميپرسم اياهورامزدا مرا آگاه فرما كه چگونه تو را بهدرستي بايد ستود؟ اي مزدا آنرا بهمن كه چون جان تو را دوست دارم بياموز تا همه بتوانيم ازين راه به حقيقت پيبريم و منش پاك به سوي همه ماروي آورد.
يسنا ٤٣ بند ١
خوشبخت كسي است كه خوشبختي ديگران را فراهم سازد؛ چنين است فرمان و خواست اهورامزداي چارهساز. ازين روي ما خواستاريم كه با نيروي راستي و پايداري نياز يكديگر را برآورده سازيم. اي آرميتي ، اي مهر خدايي مارا در زندگي از بخشش بينايي كامل و منش پاك برخوردار ساز.
يسنا ٤٣ بند ١
اي مزدا بهترين بخششها كه خودشناسي است، بهما ارزاني دار. اي نورانيترين نور معنوي، به وسيله خرد مقدست مارا از دانش و منش پاك برخوردار ساز و از روي قانون اشا، روزهاي زندگاني مارا قرين خوشبختي و رسايي ساز.
يسنا ٤٣ بند ٢
پروردگارا؛ كسي كه ما را به راه راست ودرست زندگي و رستگاري جهان مادي و معنوي رهبري كند، بهشت بهره ساز! آن بهشتي كه پايگاه پرهيزكاران و پاك منشان و بارگاه قدس اهورايي است. بشود كه به رهبري آنان ما به تو راه يابيم.
يسنا ٤٣ بند ٣
اي مزدا من دريافتم كه تويي توانا و پاك و داور دادگري كه هر نيكي و بدي را پاداش و سزا ميبخشي. ايمان من به تو ناگسستني است. چون سزا و پاداش دروغ پرست و نيك منش را از زبانه آذر فروغمند و پاكت كه جز راستي و داد نيست، برقرار داشتهاي.
يسنا ٤٣ بند ٤
آنگاه تو را مقدس شناختم اي مزدااهورا كه تو را سرآغاز و سرانجام همه چيز دانستم و دريافتم كه تو از روز ازل نتيجه و بازتاب هر گفتار و كردارنيك يا بدي را مقرر فرمودي و داوري تو پيوسته براين اصل است كه بدي بهرهبدان و نيكي پاداش نيكان است تا روز بازپسين .
يسنا ٤٣ بند ٥
از آندم كه خرد مقدس مزدا در درون كسي راه يافت، نيروي معنوي و منش پاك در او پديدار شود و آنگاه است كه پيامبر تو خواهد توانست به او علم دين و دانش مينويي بياموزد تا به وسيله اين آموزشها سرزمين پارسايي گسترش يابد و كسي نخواهد توانست پيروان تو را از راه راست و پاك منحرف سازد.
يسنا ٤٣ بند ٦
اي مزدا اهورا؛ هنگاميتو را مقدس شناختم كه منش پاك به من روي كرد و واداشت تا بيانديشم كه من كيستم ، از كجا آمدهام و دريابم كه وظيفه من دراين جهان چيست و به طرفداري از كدام گروه( نيك و بد ) برخيزم؟
يسنا ٤٣ بند ٧
آنگاه به خود پاسخ داده گفتم من زرتشتم و تا آنجا كه نيرو دارم دشمن سرسخت دروغ و پشتيبان استوار راستي خواهم بود، تا زمانيكه همه جهانيان به كشور جاويدان راستي راه يابند. ازاين روي هميشه اي مزدا تو را ستايشگرم و با سرودهاي نيايش تو را خواهم ستود.
يسنا ٤٣ بند ٨
يسنا ٤٣ بند ١
اي مزدا بهترين بخششها كه خودشناسي است، بهما ارزاني دار. اي نورانيترين نور معنوي، به وسيله خرد مقدست مارا از دانش و منش پاك برخوردار ساز و از روي قانون اشا، روزهاي زندگاني مارا قرين خوشبختي و رسايي ساز.
يسنا ٤٣ بند ٢
پروردگارا؛ كسي كه ما را به راه راست ودرست زندگي و رستگاري جهان مادي و معنوي رهبري كند، بهشت بهره ساز! آن بهشتي كه پايگاه پرهيزكاران و پاك منشان و بارگاه قدس اهورايي است. بشود كه به رهبري آنان ما به تو راه يابيم.
يسنا ٤٣ بند ٣
اي مزدا من دريافتم كه تويي توانا و پاك و داور دادگري كه هر نيكي و بدي را پاداش و سزا ميبخشي. ايمان من به تو ناگسستني است. چون سزا و پاداش دروغ پرست و نيك منش را از زبانه آذر فروغمند و پاكت كه جز راستي و داد نيست، برقرار داشتهاي.
يسنا ٤٣ بند ٤
آنگاه تو را مقدس شناختم اي مزدااهورا كه تو را سرآغاز و سرانجام همه چيز دانستم و دريافتم كه تو از روز ازل نتيجه و بازتاب هر گفتار و كردارنيك يا بدي را مقرر فرمودي و داوري تو پيوسته براين اصل است كه بدي بهرهبدان و نيكي پاداش نيكان است تا روز بازپسين .
يسنا ٤٣ بند ٥
از آندم كه خرد مقدس مزدا در درون كسي راه يافت، نيروي معنوي و منش پاك در او پديدار شود و آنگاه است كه پيامبر تو خواهد توانست به او علم دين و دانش مينويي بياموزد تا به وسيله اين آموزشها سرزمين پارسايي گسترش يابد و كسي نخواهد توانست پيروان تو را از راه راست و پاك منحرف سازد.
يسنا ٤٣ بند ٦
اي مزدا اهورا؛ هنگاميتو را مقدس شناختم كه منش پاك به من روي كرد و واداشت تا بيانديشم كه من كيستم ، از كجا آمدهام و دريابم كه وظيفه من دراين جهان چيست و به طرفداري از كدام گروه( نيك و بد ) برخيزم؟
يسنا ٤٣ بند ٧
آنگاه به خود پاسخ داده گفتم من زرتشتم و تا آنجا كه نيرو دارم دشمن سرسخت دروغ و پشتيبان استوار راستي خواهم بود، تا زمانيكه همه جهانيان به كشور جاويدان راستي راه يابند. ازاين روي هميشه اي مزدا تو را ستايشگرم و با سرودهاي نيايش تو را خواهم ستود.
يسنا ٤٣ بند ٨
ستايشگران واقعي تو اي مزدا با آگهي به مهر و بخشايش تو و سودمندي آموزش هاي دين تو، چه درگاه خوشبختي يا هنگام بدبختي، با ايماني استوار پا برجاي خواهند ماند. اي مزدا جز تو پشت و پناه ديگري نداريم؛ بنابراين ما را با پرتو مهر و نيروي خود نگهبان باش.
يسنا ٣٤ بند ٧
آنان كه دچار شك و ترديد هستند از كارها و كوششهاي ما هراسان و نگرانند، در حاليكه ما با پشتيباني تو اي مزدا آماده روبهرويي با هر سختي و خطري هستيم. چه ميدانيم كسانيكه بدمنش و بركردارند، همه از آنان روگردان خواهند شد.
يسنا ٣٤ بند ٨
آنان كه در راه زشتكاري و بدكرداري گام مينهند در زمره بيخبرانند و راستي از آنان دور خواهد ماند. چه آنان خود را از فروغ دانش دور نگهداشته و در ناداني و تاريكي غوطهورند و همانگونه كه آنان از ما دوري ميكنند، نعمت خوشبختي نيز از آنان دور خواهد ماند.
يسنا ٣٤ بند ٩
ولي مرد دانا و خردمند باآگهي از فروغ دانش خدايي چون هسته مركزي حقيقت و راستي، بايد تبهكاران و جاهلان را به پيروي از نيك انديشي و نيك گفتاري و نيك كرداري فراخواند و بيگمان در پايان پس از شناخت حقيقت همه روي به سوي خدا خواهند آورد.
يسنا ٣٤ بند ١٠
كدام است آيين تو و چيست آرزوي تو اي اهورامزدا؟ چه ستايشي سزاوار توست؟ آن را آشكارا به من بنما تا از بركات انجام آن برخوردار شويم. پروردگارا بهما بياموز كه چگونه در پرتو راستي رهسپار راه تو گرديم.
يسنا ٣٤ بند ١٢
اي اهورا؛ ميدانم راه پاك منشي كه به من نمودي راهيست كه برپايه آموزش هاي هوشياران و خردمندان استوار است و آن آموزشها ميگويد هركار نيكي كه تنها به خاطر نيكي و راستي انجام گيرد، سزاوار پيرويست و نتيجه آن همانا رسيدن به تواست اي مزدا
يسنا ٣٤ بند ١٣
پاداش گرانبهاي مزدا از آن كسي است كه در كالبد جسماني و جهان مادي با منش پاك به كار و كوشش پردازد و در آباداني و پيشرفت جهان بكوشد و بدينوسيله خواست پروردگار را برآورده سازد.
يسنا ٣٤ بند ١٤
اهورامزدا در آيين خود ما را از بهترين گفتار و كردار كه بايد پيوسته همراه باشد، آگاه فرموده و برترين راه ستايش را بدين وسيله به ما آموخته باشد، تا با پيروي از علم و عمل يا گفتار و كردارنيك به ياري نيروي اهورايي از يك زندگاني كامل كه سرشار از راستي و درستي باشد، برخوردار شويم.
يسنا ٣٤ بند ١٥
يسنا ٣٤ بند ٧
آنان كه دچار شك و ترديد هستند از كارها و كوششهاي ما هراسان و نگرانند، در حاليكه ما با پشتيباني تو اي مزدا آماده روبهرويي با هر سختي و خطري هستيم. چه ميدانيم كسانيكه بدمنش و بركردارند، همه از آنان روگردان خواهند شد.
يسنا ٣٤ بند ٨
آنان كه در راه زشتكاري و بدكرداري گام مينهند در زمره بيخبرانند و راستي از آنان دور خواهد ماند. چه آنان خود را از فروغ دانش دور نگهداشته و در ناداني و تاريكي غوطهورند و همانگونه كه آنان از ما دوري ميكنند، نعمت خوشبختي نيز از آنان دور خواهد ماند.
يسنا ٣٤ بند ٩
ولي مرد دانا و خردمند باآگهي از فروغ دانش خدايي چون هسته مركزي حقيقت و راستي، بايد تبهكاران و جاهلان را به پيروي از نيك انديشي و نيك گفتاري و نيك كرداري فراخواند و بيگمان در پايان پس از شناخت حقيقت همه روي به سوي خدا خواهند آورد.
يسنا ٣٤ بند ١٠
كدام است آيين تو و چيست آرزوي تو اي اهورامزدا؟ چه ستايشي سزاوار توست؟ آن را آشكارا به من بنما تا از بركات انجام آن برخوردار شويم. پروردگارا بهما بياموز كه چگونه در پرتو راستي رهسپار راه تو گرديم.
يسنا ٣٤ بند ١٢
اي اهورا؛ ميدانم راه پاك منشي كه به من نمودي راهيست كه برپايه آموزش هاي هوشياران و خردمندان استوار است و آن آموزشها ميگويد هركار نيكي كه تنها به خاطر نيكي و راستي انجام گيرد، سزاوار پيرويست و نتيجه آن همانا رسيدن به تواست اي مزدا
يسنا ٣٤ بند ١٣
پاداش گرانبهاي مزدا از آن كسي است كه در كالبد جسماني و جهان مادي با منش پاك به كار و كوشش پردازد و در آباداني و پيشرفت جهان بكوشد و بدينوسيله خواست پروردگار را برآورده سازد.
يسنا ٣٤ بند ١٤
اهورامزدا در آيين خود ما را از بهترين گفتار و كردار كه بايد پيوسته همراه باشد، آگاه فرموده و برترين راه ستايش را بدين وسيله به ما آموخته باشد، تا با پيروي از علم و عمل يا گفتار و كردارنيك به ياري نيروي اهورايي از يك زندگاني كامل كه سرشار از راستي و درستي باشد، برخوردار شويم.
يسنا ٣٤ بند ١٥
اي مزدا، ما را از حقيقت آگاه ساز تا به ياري انديشه پاك ستايش تو را به درستي انجام دهيم. اين سرود ستايش ( مناجاتم ) را كه از راستي و ضمير پاك سرچشمه گرفته است، بپذير. باشد كه در پرتو آن خورداد و امرداد ( رسايي و جاوداني ) به ما ارزاني شود.
يسنا ٣٣ بند ٨
اي مزدا تنها با نيروي خرد و بينايي است كه ميتوان به سرچشمه راستي كه پروردگار است، رسيد. نعمتي كه در پرتو آن دو نيروي راستي و درستي در افزايش خواهد بود. بشود كه به ياري و راهنمايي بهترين انديشه از بخشايش اين دو نيروي مينويي كه همكار و همسانند، برخوردار شويم.
يسنا ٣٣ بند ٩
اي مزدا به راستي همه خوشي ها و نعمت هاي زندگي آنچه كه بوده و هست و خواهد بود، از تواست كه به هر كس به فراخور كردارش از روي مهر خويش ارزاني ميداري. بشود كه ما را نيز در پرتو منش پاك و شجاعت معنوي و پرهيزكاري، از والاترين بخششها برخوردار سازي .
يسنا ٣٣ بند ١٠
اي اهورامزدا ، اي تواناتر از همه ، مرا از ايمان مقدس و استوار و خرد پاك و شجاعت معنوي و فداكاري برخوردار ساز. آواز دلم را بشنو و هنگاميكه به هريك پاداش كردارشان ميبخشي، بدون در نظر گرفتن لياقتم مرا مشمول آمرزش خويش ساز؛ خواه سزاوار آن باشم يا نباشم.
يسنا ٣٣ بند ١١
اي اهورا در انديشهام راهياب و از پرتو ايمان استوار و خرد پاك مرا رسايي و كمال بخش. اي مزدا ستايشم را به نيكي پاداش ده و به ياري اشا مرا نيروي پارسايي بخش و در پرتو خرد پاك مرا با عشق جهاني بياراي .
يسنا ٣٣ بند ١٢
من كه زرتشت هستم براي ستايش تو اي اهورامزدا همه هستي و جان خود را با انديشه و عشق واقعي به تو پيشكش ميكنم و در راه پارسايي همه كردار و گفتار و نيروهاي خود را در فرمانبرداري تو آماده خواهم كرد.
يسنا ٣٣ بند ١٤
اي اهورا؛ ما فروغ انديشه و نيروي پارسايي را كه از پرتو تو فروزانند خواستاريم. آن نور فروزاني كه پيوسته سبب راهنمايي و قوت قلب مردمان است و به كمك آن نور است كه تو با يك نگاه ميتواني نيك را از بد و پاك را از ناپاك تميز دهي؛ زيرا تنها تويي داناي كل.
يسنا ٣٤ بند ٤
چون تو اي مزدا سرچشمه راستي و همه نيروها هستي، ما را رهبري فرما تا در پرتو نيروهايت دوران زندگي خاكي را چنانكه بايسته است بگذرانيم و در پايان با رواني پاك به سويت بازگرديم.
يسنا ٣٤ بند ٦
يسنا ٣٣ بند ٨
اي مزدا تنها با نيروي خرد و بينايي است كه ميتوان به سرچشمه راستي كه پروردگار است، رسيد. نعمتي كه در پرتو آن دو نيروي راستي و درستي در افزايش خواهد بود. بشود كه به ياري و راهنمايي بهترين انديشه از بخشايش اين دو نيروي مينويي كه همكار و همسانند، برخوردار شويم.
يسنا ٣٣ بند ٩
اي مزدا به راستي همه خوشي ها و نعمت هاي زندگي آنچه كه بوده و هست و خواهد بود، از تواست كه به هر كس به فراخور كردارش از روي مهر خويش ارزاني ميداري. بشود كه ما را نيز در پرتو منش پاك و شجاعت معنوي و پرهيزكاري، از والاترين بخششها برخوردار سازي .
يسنا ٣٣ بند ١٠
اي اهورامزدا ، اي تواناتر از همه ، مرا از ايمان مقدس و استوار و خرد پاك و شجاعت معنوي و فداكاري برخوردار ساز. آواز دلم را بشنو و هنگاميكه به هريك پاداش كردارشان ميبخشي، بدون در نظر گرفتن لياقتم مرا مشمول آمرزش خويش ساز؛ خواه سزاوار آن باشم يا نباشم.
يسنا ٣٣ بند ١١
اي اهورا در انديشهام راهياب و از پرتو ايمان استوار و خرد پاك مرا رسايي و كمال بخش. اي مزدا ستايشم را به نيكي پاداش ده و به ياري اشا مرا نيروي پارسايي بخش و در پرتو خرد پاك مرا با عشق جهاني بياراي .
يسنا ٣٣ بند ١٢
من كه زرتشت هستم براي ستايش تو اي اهورامزدا همه هستي و جان خود را با انديشه و عشق واقعي به تو پيشكش ميكنم و در راه پارسايي همه كردار و گفتار و نيروهاي خود را در فرمانبرداري تو آماده خواهم كرد.
يسنا ٣٣ بند ١٤
اي اهورا؛ ما فروغ انديشه و نيروي پارسايي را كه از پرتو تو فروزانند خواستاريم. آن نور فروزاني كه پيوسته سبب راهنمايي و قوت قلب مردمان است و به كمك آن نور است كه تو با يك نگاه ميتواني نيك را از بد و پاك را از ناپاك تميز دهي؛ زيرا تنها تويي داناي كل.
يسنا ٣٤ بند ٤
چون تو اي مزدا سرچشمه راستي و همه نيروها هستي، ما را رهبري فرما تا در پرتو نيروهايت دوران زندگي خاكي را چنانكه بايسته است بگذرانيم و در پايان با رواني پاك به سويت بازگرديم.
يسنا ٣٤ بند ٦
آموزش هاي مرد پارسا براي هوشمندان از همه چيز سودمندتر است. اي اهورامزدا اي كسي كه در همه كارها فيروزمندي، رنج و آزار دشمنان را از ما دور دار و ما را ياري ده تا خشم و دشمني بدخواهان را با سخنان مهرآميز خود دور گردانيم.
يسنا ٣٢ بند ١٦
كسي كه با انديشه و گفتار و كردار با بدي پيكار كند و با دست و زبان از پيشرفت بدي بكاهد يا يكي از بدكاران را به راه راست رهبري كند، چنين كسي خشنودي اهورامزدا را فراهم ساخته و از ياوران نيكي به شمار است( يعني كسي كه امر به معروف و نهي از منكر كند. )
يسنا ٣٣ بند ٢
كسي كه از طرفداران راستي را خوشنود سازد، خواه آن كس خويش يا بيگانه باشد، يا اينكه يكي از بندگان نيك خدا را ياري دهد، چنين كسي از بوستان بهشت و خرم راستي برخوردار خواهد بود.
يسنا ٣٣ بند ٣
اي مزدا تو را ستايش كرده، خواستارم كه روح نافرماني و كژانديشي از پيروانم دور شود. هم چنين خيره سري و بدانديشي از همكارانم و فريب و دشمني از نزديكانم و نكوهش و ناسزاگويي از دوستانم دور شود.
يسنا ٣٣ بند ٤
براي رسيدن به آرمان خويش در رستگاري روان مردمان از سروش ( نيروي ايمان و وجدان ) ياري خواسته آرزومندم كه از زندگاني دراز و تندرستي و نيك انديشي برخوردار شوم و به ياري اشا به پايه كمال و رسايي كه پيشگاه اهورايي است، برسم.
يسنا ٣٣ بند ٥
اي اهورامزدا همچون ستايشگر با ايماني كه در راستي و پاكي پابرجاست، با دل و جان و با همه وجودم از تو درخواست ميكنم كه در انجام رسالتم دراين جهان به درستي و راستي برآيم و در پايان به ديدار و هم پرسگي تو نايل شوم.
يسنا ٣٣ بند ٦
ايمزدا – اي بهتر از همه – در انديشهام راه ياب تا به درك تو نايل شوم، زيرا آرزومندم در پرتو راستي و پاك منشي بتوانم شنوندگان و پيرواني را خارج از انجمن مغان به دست آورم. بشود كه همه ما به وظايف و تكاليف خود درباره خدا و مردمان آشنا و روشن شويم.
يسنا ٣٣ بند ٧
يسنا ٣٢ بند ١٦
كسي كه با انديشه و گفتار و كردار با بدي پيكار كند و با دست و زبان از پيشرفت بدي بكاهد يا يكي از بدكاران را به راه راست رهبري كند، چنين كسي خشنودي اهورامزدا را فراهم ساخته و از ياوران نيكي به شمار است( يعني كسي كه امر به معروف و نهي از منكر كند. )
يسنا ٣٣ بند ٢
كسي كه از طرفداران راستي را خوشنود سازد، خواه آن كس خويش يا بيگانه باشد، يا اينكه يكي از بندگان نيك خدا را ياري دهد، چنين كسي از بوستان بهشت و خرم راستي برخوردار خواهد بود.
يسنا ٣٣ بند ٣
اي مزدا تو را ستايش كرده، خواستارم كه روح نافرماني و كژانديشي از پيروانم دور شود. هم چنين خيره سري و بدانديشي از همكارانم و فريب و دشمني از نزديكانم و نكوهش و ناسزاگويي از دوستانم دور شود.
يسنا ٣٣ بند ٤
براي رسيدن به آرمان خويش در رستگاري روان مردمان از سروش ( نيروي ايمان و وجدان ) ياري خواسته آرزومندم كه از زندگاني دراز و تندرستي و نيك انديشي برخوردار شوم و به ياري اشا به پايه كمال و رسايي كه پيشگاه اهورايي است، برسم.
يسنا ٣٣ بند ٥
اي اهورامزدا همچون ستايشگر با ايماني كه در راستي و پاكي پابرجاست، با دل و جان و با همه وجودم از تو درخواست ميكنم كه در انجام رسالتم دراين جهان به درستي و راستي برآيم و در پايان به ديدار و هم پرسگي تو نايل شوم.
يسنا ٣٣ بند ٦
ايمزدا – اي بهتر از همه – در انديشهام راه ياب تا به درك تو نايل شوم، زيرا آرزومندم در پرتو راستي و پاك منشي بتوانم شنوندگان و پيرواني را خارج از انجمن مغان به دست آورم. بشود كه همه ما به وظايف و تكاليف خود درباره خدا و مردمان آشنا و روشن شويم.
يسنا ٣٣ بند ٧
تيشتر خداي باران ، در قالب ستاره شعراي يماني يا كلب اكبر تجسم پيدا مي كند . دشمنان او جادوگران دژياييريا {محصول بد } ، و از آن بدتر ،اپوشه يا خشكسالي هستند . وي با بياني زنده و جاندار به مثابه خدايي تصوير شده است كه از سر چشمه همه آبها ، درياي وروكشه { فراخكرت } بر مي خيزد ، و آب ها را در ميان كشورها تقسيم مي كند . در توصيف نبرد او با اپوشه آمده است :
آن گاه اي اسپنتمان زردشت ! تشتر رايومند فرهمند به پيكر اسب زيبايي با گوش هاي زرين و لگام زرنشان به درياي فراخكرت فرود آيد : به ضد او ديواپوش به پيكر اسب سياهي به در آيد . يك { اسب كل } با گوش هاي كل ، يك { اسب } كل با گردن كل ، يك {اسب}كل با دم كل ، يك { اسب } گر مهيب .هر دو اي اسپنتمان زردشت ! تشتر رايومند فرهمند و ديو اپوش به هم در آويزند ... { يشت 8 ، 20-22 }
هنگامي كه ديو قحطي در آستانه پيروزي قرار مي گيرد ، تشتر از درياي فراخكرت مي گريزد و از اينكه مردم به درستي او را ستايش نمي كنند زبان به شكوه مي گشايد كه :
اگر مردم در نماز از من نام برده بستايند ، چنان كه از ايزدان ديگر نام برده و مي ستايند ، اين چنين من قوت ده اسب ، قوت ده شتر ، قوت ده گاو ، قوت ده كوه ، قوت ده آب قابل كشتيراني خواهم گرفت { يشت 8 ، 24 }
آن گاه اي اسپنتمان زردشت ! تشتر رايومند فرهمند به پيكر اسب زيبايي با گوش هاي زرين و لگام زرنشان به درياي فراخكرت فرود آيد : به ضد او ديواپوش به پيكر اسب سياهي به در آيد . يك { اسب كل } با گوش هاي كل ، يك { اسب } كل با گردن كل ، يك {اسب}كل با دم كل ، يك { اسب } گر مهيب .هر دو اي اسپنتمان زردشت ! تشتر رايومند فرهمند و ديو اپوش به هم در آويزند ... { يشت 8 ، 20-22 }
هنگامي كه ديو قحطي در آستانه پيروزي قرار مي گيرد ، تشتر از درياي فراخكرت مي گريزد و از اينكه مردم به درستي او را ستايش نمي كنند زبان به شكوه مي گشايد كه :
اگر مردم در نماز از من نام برده بستايند ، چنان كه از ايزدان ديگر نام برده و مي ستايند ، اين چنين من قوت ده اسب ، قوت ده شتر ، قوت ده گاو ، قوت ده كوه ، قوت ده آب قابل كشتيراني خواهم گرفت { يشت 8 ، 24 }
ش
خداي باران ها موفق مي شود ، دشتهاي سراسر جهان را سيراب سازد ، و بخاري كه از دريا بر مي خيزد ، با نيروي باد ، به شكل ابرها به پيش حركت مي كند . چهارمين ماه تقويم ايراني به نام خداي تيشتر ، تير ناميده مي شود ، و جشن تيرگان در گراميداشت جشن باران بود در ادبيات وداييVeda ايندرا Indra خداي جو و آسمان (موكل باران) است كه جنگاوري و پهلوانيهاي او در اساطير هند و ايراني مشهور ميباشد. برخي از كيفيات جنگاوري اين ايزد را ميتوان با تيشتر در اوستا تطبيق داد. بخش ديگري از اين اسطوره در ادبيات پهلوي به صورت نبرد آتش زاوشت در ابرها درآمده است كه با اسپنجروش ديو كه از فرو ريختن باران جلوگيري ميكند، ميجنگد و با گرز بر سر او فرو ميكوبد و آبهاي زنداني را رها ميسازد.
ايندرا ايزدي دلير و جنگاور است كه مهمترين پيشكار وارونا Varuna خداي آسمانهاي پرستاره به شمار ميآيد. اوست كه زمين را به آرياييها ميبخشد و آبهاي خروشان را هدايت ميكند. ايندرا همواره سوما Soma (هوما) افشرة مقدس مينوشد و در نشاط سوما، دژهاي نود و نه گانه ديو خشكسالي را نابود ميسازد.
ايندرا به نيروي خويش، زمين و آسمان را از يكديگر جدا ميكند و همه جا را وسعت ميبخشد، فرمانرواي طوفانها و رودهاست، با روشنايي خويش تاريكي را ازميان ميبرد و گاهي با گرز آهنين خود كوهها را شكافته وگناهكاران را كيفر ميدهد. اهميت عمده او در نبردي است كه با ورتره Vrtra ميكند. وي درحالي كه همرزمان و يارانش او را همراهي ميكنند، به نبرد ورتره ميرود.
ورتره به معناي سد كننده ، و داراي لقب اهي Ahi به معناي مار يا اژدها و برابر اژدهاك در اوستا ميباشد. بر اثر اين نبرد و فرود آمدن گرز آذرخشين ايندرا بر سر ورتره، زمين و آسمان از بيم ميلرزند. ايندرا آبهايي را كه اهي در خود زنداني كرده بود آزاد ميكند. به همين دليل ايندرا به ورترهن يعني كشندة ورتره مشهور است. گاهي اين ايزد را به گونهاي پرنده به نام كپينجله Kapinjala نوعي كبك تصوير ميكنند. پرندهاي سرود خوان كه صدايش چون نواي چنگ است، آسمان و زمين در برابرش خم ميشوند و نفسهايش كوه را به لرزه درميآورد، ايندراني Indrani (همسر ايندرا) به همسرش ميگويد : هيچ بانويي بيش از من زيبايي ندارد و هيچ كس با گرمي بيشتر از من جمال خويش را در آغوش شوهرش پيشكش نميكند.
ايندرا در مكتب فلسفي ويدانت (Vedanta)با وجود اعلي يكي شده و به عقيده برخي ديگر او سلطان ناحيه خاوري به شمار ميرود و همچنين در ريگ ودا نيز حدود 250 سرود به او خطاب گرديده است. سيلون لوي (S.Levi) چندين مكالمه دراماتيك در ريگ ودا كشف كرده است. كه ظاهراً كهنترين نمونههاي نمايشي آريائيان به شمار ميروند. در سرودهاي ريگودا نيروهاي طبيعي (نظر ايندرا) مورد خطاب قرار گرفتهاند و به طور معمول براي بيان مجلسي (بلندخواني) تنظيم شدهاند. آئين هاي مربوط به اين مجالس از سپيدهدم صبح تا اولين ربع شب ادامه مييافت. آرياها اصولاً به طبيعت و پديدههاي طبيعي نه تنها احترام ميگذاشتند، بلكه به گونهاي به آنها عشق ميورزيدند و در سرودهاي ريگ ودا اثر اين عشق به طبيعت بسيار برجسته و محسوس است. به يك معنا ميتوان گفت، درام در هند به قدمت وداهاست.
ايندرا ايزدي دلير و جنگاور است كه مهمترين پيشكار وارونا Varuna خداي آسمانهاي پرستاره به شمار ميآيد. اوست كه زمين را به آرياييها ميبخشد و آبهاي خروشان را هدايت ميكند. ايندرا همواره سوما Soma (هوما) افشرة مقدس مينوشد و در نشاط سوما، دژهاي نود و نه گانه ديو خشكسالي را نابود ميسازد.
ايندرا به نيروي خويش، زمين و آسمان را از يكديگر جدا ميكند و همه جا را وسعت ميبخشد، فرمانرواي طوفانها و رودهاست، با روشنايي خويش تاريكي را ازميان ميبرد و گاهي با گرز آهنين خود كوهها را شكافته وگناهكاران را كيفر ميدهد. اهميت عمده او در نبردي است كه با ورتره Vrtra ميكند. وي درحالي كه همرزمان و يارانش او را همراهي ميكنند، به نبرد ورتره ميرود.
ورتره به معناي سد كننده ، و داراي لقب اهي Ahi به معناي مار يا اژدها و برابر اژدهاك در اوستا ميباشد. بر اثر اين نبرد و فرود آمدن گرز آذرخشين ايندرا بر سر ورتره، زمين و آسمان از بيم ميلرزند. ايندرا آبهايي را كه اهي در خود زنداني كرده بود آزاد ميكند. به همين دليل ايندرا به ورترهن يعني كشندة ورتره مشهور است. گاهي اين ايزد را به گونهاي پرنده به نام كپينجله Kapinjala نوعي كبك تصوير ميكنند. پرندهاي سرود خوان كه صدايش چون نواي چنگ است، آسمان و زمين در برابرش خم ميشوند و نفسهايش كوه را به لرزه درميآورد، ايندراني Indrani (همسر ايندرا) به همسرش ميگويد : هيچ بانويي بيش از من زيبايي ندارد و هيچ كس با گرمي بيشتر از من جمال خويش را در آغوش شوهرش پيشكش نميكند.
ايندرا در مكتب فلسفي ويدانت (Vedanta)با وجود اعلي يكي شده و به عقيده برخي ديگر او سلطان ناحيه خاوري به شمار ميرود و همچنين در ريگ ودا نيز حدود 250 سرود به او خطاب گرديده است. سيلون لوي (S.Levi) چندين مكالمه دراماتيك در ريگ ودا كشف كرده است. كه ظاهراً كهنترين نمونههاي نمايشي آريائيان به شمار ميروند. در سرودهاي ريگودا نيروهاي طبيعي (نظر ايندرا) مورد خطاب قرار گرفتهاند و به طور معمول براي بيان مجلسي (بلندخواني) تنظيم شدهاند. آئين هاي مربوط به اين مجالس از سپيدهدم صبح تا اولين ربع شب ادامه مييافت. آرياها اصولاً به طبيعت و پديدههاي طبيعي نه تنها احترام ميگذاشتند، بلكه به گونهاي به آنها عشق ميورزيدند و در سرودهاي ريگ ودا اثر اين عشق به طبيعت بسيار برجسته و محسوس است. به يك معنا ميتوان گفت، درام در هند به قدمت وداهاست.
تعداد صفحات : 13
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
پیوندهای روزانه
آمار سایت